شرع هر دین بهرهٔ او نیست جز رفع شکوک


قبضهٔ تیغی فرنگی ساخت با دندان خوک

گرچه حکم یک نفس سازست در دیر و حرم


نالهٔ ناقوس با لبیک نتوان یافت کوک

از تکلف چون گذشتی رسم و آیین باطلست


مشرب عریانی از مجنون نمی خواهد سلوک

غیر خوبان قدردان دل نمی باشد کسی


عزت آیینه باید دید در بزم ملوک

دورگردون با مزاج کاملان ناراست است


رشته سست افتد اگر باشدکجی در ساز دوک

کی رسد یارب به داد ما یقین نیستی


صرف شد عمر طلب در انتظارکاش و بوک

جبریان محفل تقدیر پر بیچاره اند


با قضا بیدل چه سازد دست و پای لنگ و لوک